این شعر پر از حادثهی نرم جنون است قابی به در خانهی متروک قرون است خام و خنک و خیره به انگشت نفیست این شعر پناهندهی مهتاب و سکون است
این شعر به آغوش تو آرام لمیده است از گوش لبش سرخی انگور چکیده است مملو شده از وزن حضورت و کمی شرم ماه از خم ابروی تو بر شعر خمیده است
FreeMartian.eth
No comments yet